کاش یک لحظه به جایم بودی
تا بدانی که چه دردی دارد:
وقتی اندازه سنگینی یک کوه
دلت غمگین است
و به اندازه تنهایی یک چاه
تو هم تنهائی
و به اندزه آوارگی باد
تو هم آواره
کاش یک لحظه به جایم بودی
تا بفهمی که چه دردی دارد:
باغبانی که تبر می سازد
و درختی که به اندیشه هیزم شدن
از سبز شدن دل کنده
و اجاقی که از آتش خالیست
کاش یک لحظه به جایم بودی
تا بدانی که چه دردی دارد
وقتی از عشق نداری سهمی
و در آنجا که دلی هست وسیع
نیست یک ذره برایت جایی
کاش یک لحظه به جایم بودی
........
نه پشیمانم از این گفته خویش
که اگر یک لحظه
و فقط یک لحظه
تو به جایم بودی می شکستی آسان
نه پشیمانم از این گفته خویش
کاش هرگز تو نباشی چون من...
5 امتیاز + /
0 امتیاز - 1391/12/29 - 13:47